جدول جو
جدول جو

معنی خوب سخن - جستجوی لغت در جدول جو

خوب سخن(سُ خَ)
خوش سخن. خوب گفتار. شیرین زبان: بزبان خاموش و کم سخن و خوب سخن. (ترجمه طبری بلعمی).
وآن خوب سخن بخوش جوابی
میکرد عمارت خرابی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
خوش زبان، ویژگی کسی که خوب سخن می گوید و سخنش نیکو و پسندیده است، خوش کلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خو بستن
تصویر خو بستن
درست کردن چوب بست، برای مثال ز بهر چهارطاق رفعت اوست / که گردون بسته از هفت آسمان خو (نزاری - لغت نامه - خو)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرب سخن
تصویر چرب سخن
خوش سخن، چرب گفتار، چرب زبان
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ سُ خَ)
خوش زبان. شیرین زبان. خوش گفتار. خوش تقریر. حدث. حدّیث. (یادداشت مؤلف) : و چون سخن گوید خوش سخن و خوشگوی و خوش زبان و خوش آواز باشد. (ترجمه طبری بلعمی).
بیامد فرستادۀ خوش سخن
که نو بد به سال و به دانش کهن.
فردوسی.
خوشخویی خوش سخنی خوش نسبی خوش حسبی.
منوچهری.
سخت خوش سخن مردی بود. (تاریخ بیهقی). مردمانی دید سخت نیکوروی و خوش سخن و شیرین زبان. (اسکندرنامه نسخۀخطی نفیسی).
خوش سخن باش تا امان یابی
وقت کشتن امان ز جان یابی.
سنائی.
زین می خوش همچو من نوش کن ای خوش سخن
از سر رنج و حزن خیز و برآور دمار.
خاقانی.
ماه چنین کس ندید خوش سخن و خوش خرام
ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام.
سعدی.
اگر پارسا باشدو خوش سخن
نگه در نکویی و زشتی مکن.
سعدی.
من بندۀ بالای تو شمشادتنم
فرهاد تو شیرین دهن خوش سخنم.
سعدی.
ای بلبل خوش سخن چه شیرین نفسی
سرمست هوا و پای بند هوسی.
سعدی (رباعیات).
بغایت خوش سخن عجب تقریر. (ترجمه محاسن اصفهان ص 112)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نیک نهاد. (ناظم الاطباء) :
خنک آنان که خداوند چنین یافته اند
بردبار و سخی و خوب خوی و خوب سیر.
فرخی.
شادمان باد و بکام دل خویش
آن پسندیده خوی خوب سیر.
فرخی.
گردونش همی گوید ای خوب سیر میرا
هم فضل و هنر داری هم جاه و خطر داری.
فرخی.
از خداوند نظر چشم همی داشت جهان
بجهانداری نیکونیت و خوب سیر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(بُدُ شِ کَ تَ)
شفا یافتن. علاج شدن. تندرست گشتن پس از بیماری. علاج پذیرفتن. (یادداشت بخط مؤلف).
- خوب شدن زخم، التیام یافتن آن.
، نکو شدن. نیکو گردیدن. (یادداشت بخط مؤلف) :
شد خوب بنیکو سخنت دختر ناخوب
دختر بسخن خوب شود جامه به آهار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(خوا/ خا بِ سَ)
خواب گران. خواب عمیق. سبح. تسبیح. سبیحه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ سُ خَ)
چرب گفتار. چرب گو. خوش سخن. آنکس که بسخنان نرم و دلاویز شنونده را مجذوب خود کند. چرب زبان. لبق. لبیق. (منتهی الارب) :
گر من لابه ساز چرب سخن
چه بسی لابه ها بدل ندهم.
فرخی.
، متملق. چاپلوس. زبان باز. مردم فریب:
من از فریب تو آگه نه و تو سنگین دل
همی فریفته بودی مرا به چرب سخن.
فرخی.
رجوع به چرب زبان و چرب گفتار شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ سُ خَ)
لوسه. (از فرهنگ اسدی نخجوانی). خوش تقریری. خوش بیانی. خوش زبانی. خوش گفتاری:
ای دوست بصد گونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی.
فرخی.
آن خوش خویی و خوش سخنی بد که دلم را
در بند تو افکند و مرا کرد چنین زار.
فرخی.
و از خوش سخنی و تواضع هر که پیش وی نشستی دلش ندادی که برخاستی. (مجمل التواریخ والقصص).
ز بس که نام لبت بر زبان من بگذشت
برفت نام من اندر جهان به خوش سخنی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش سخنی
تصویر خوش سخنی
خوش کلامی نیکو سخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
شیرین زبان، خوش گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
خوش بیان، خوش کلام، خوش گفتار، خوشگو، شیرین سخن
متضاد: بدسخن، بددهن، بدکلام، سخنور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
تحدّثٌ بشكل جيدٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
Wellspoken
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
bien parlé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
ben parlato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
хорошо говорящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
gut gesprochen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
добре розмовляючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
dobrze mówiący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
善于表达的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
bem falado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
ভালভাবে বলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
اچھا بولنے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
bien hablado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
vizuri kuzungumza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
iyi konuşan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
잘 말하는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
よく話す
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
अच्छा बोलनेवाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
berbicara dengan baik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
พูดได้ดี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
goed gesproken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
דובר טוב
دیکشنری فارسی به عبری